تنهاترین پروردگار
خدای مهربانم، تو را دوست دارم
آن لحظه که به تو فکر می کنم
دلم پُر می شود و پشتم گرم
می خواهم به خودم بیایم و تو را ببینم
می خواهم به خودم بنگرم و تو را درک کنم
تو را در آواز پرنده ها شنیده ام
تو را در رقص باد روی آلاله ها دیده ام
تو در شنای جوجه اردک،
در لمس بالهای سنجاقک رنگی،
در دویدن روی شن های ساحل،
در سایه ی بلند تبریزی،
در سرمای آبِ رود، در گرمای نور خورشید،
در وسعت دریای بی کران،
در سکوت بارش برف، در همهمه ی باد و طوفان، در غرّش آذرخش،
در طعم تمشک وحشی،
در مهر دستان مادرم، در صلابت صدای پدرم، در پاکی افکار برادرم،
و در من هستی ...
چقدر به تو نزدیک و از تو دورم!
چقدر سجده به درگاه تو لذت بخش است و چقدر خواستن از تو!
و تو چه بی اندازه بزرگ و مهربانی!
دوست دارم تمام تنهاییم را با تو پر کنم
و تو تنهاترین پروردگار من باشی
ای خدای مهربانم!